سی و سه سال سکوت
- ۱ نظر
- ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۳
به نام او...
ماه رمضان را در ایران و در کوچه و بازار با زولبیا، بامیه و آش و حلیم میشناسند. در تلویزیون با برنامههای نزدیک سحر و افطار، ماه عسل و سریالهای مناسبتی که امسال از قضا هیچ مناسبتی با رمضان الکریم ندارند که، اگر «فاخته» و «هفت سنگ» را در بخش دیگری از سال پخش کنند، تصوری از مناسبتی بودنشان به ذهن خطور نمیکند. در حالی که هنوز هم بعد از گذشت چندین سال و با عنایت به خالی بودن کنداکتورهای پخش شبکههای دیجیتال «آیفیلم، تماشا و شما»، وقتی «میوه ممنوعه» یا «اغما» و یا حتی «ملکوت» اگر چه در غیر ایام رمضان پخش میشوند، باز بوی سفرههای افطار زمانی نه چندان دور را به مشام میرسانند. و از میان این دو، «هفت سنگ» بذرافشان روی صداوسیما را سفید کرده که حتی ذرهای معنویت در سریال دیده نمیشود، چه برسد به ارتباط با رمضان المبارک! و تنها بعد از پخش اولین قسمتاش شست سریالخورها خبردار میشود که این سریال با پنج عدد نویسنده! کپی برابر اصل آمریکایی «خانواده مدرن» است!
و در این میان «مدینه» سیروس مقدم باز بهتر است، که نشان میدهد حرمت (= حرام بودن) ربا را ...!
و البته رمضان را با پخش هرشب «راز» میشناسیم که شاید قسمتی از بار سنگین رسانه ملی در تحلیل و بررسی و نقد مسائل گوناگون را یک تنه به دوش کشیده است و استوارانه به پیش میرود و موضوعات فاخرش، از سینمای سلطه گرفته که استاد عباسی با تخصص تمام نقدش میکند تا معماری اسلامی و گردشگری ایرانی... و جنایات داعش! موضوع برنامه امشب، 14 تیر.
در اواخر برنامه، مجری دعوت میکند، قسمتی از مستند را ببینیم که توسط گروهی از مستندسازان با موبایل از کمپهای آوارگان سوری تصویربرداری شده... گروهی چند صد نفری از سوریان که با شعله ور شدن آتش شورش داخلی و یورش خارجی به حاشیه نسبتاً خلوت مرزهای آرام کشورشان کوچیدهاند ولی با بحران جدی آب و غذا مواجه اند و کسی - نه امداد سازمانهای بینالمللی و نه کمکهای بشردوستانه دیگر کشورها- یاری نمیکندشان و تنها گروهی چهارحرفی به صورت کاملا تبلیغاتی و سمبلیک کمکان میکنند به نام داعش! که نه مخفف دولت اسلامی عراق و شام که مخفف «دلارهای آمریکایی علیه شیعه» است!
آوارگان، مردمانی رنجور و گرسنه که از فرط گرسنگی بر زمین نشستهاند و نای حرکت ندارند و دو سرباز با قیافهای کریه و یونیفرم سازمانیشان که همرنگ پرچمشان است با کولهای در دست، اندک آذوقهای میدهند به دست پیرزنی و پیرزن دعا میکند برای سلامتی، نصرت و پیروزی دولت اسلامی! و اینگونه داعشِ وحشی جنایتکار و آدمکش در دمشق و حلب و حمص شده بود عامل ارعاب، بانی نا آرامی کشتار و در اردوگاهها شده بود محبوب دلهای آوارگان سوری!
و ناخودآگاه یاد شعار «نه غزه نه لبنان» عدهای میافتم که با استدلال «استراتژی راهبردی نظام در مرزهای رژیم اشغالگر» به هیچوجه قانع نمیشوند و ناخودآگاهتر یاد سفرنامه «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی که میگفت به دلیل بیمهریهایی که با «جوانمرد مردمان» افغان داریم، کم کم محبوبیتمان نزدشان کمتر میشود و اندک اندک مغضوب و منفورشان و این همان است که میگوییم محبوبیتمان در منطقه و جهان کم شده است. آیا محبوبیت جز با کمک و همدلی با مردمان رنجدیده امکانپذیر است؟
"ایران در زمانی که به شدت تحت فشارهای بین المللی بود، با کمک به ملت یتیم فلسطین؛ ملت مسکین افغانستان در زمان طالبان و ملت اسیر عراق در زمان حکومت جابرانه صدام، ثابت کرد که مصداق عینی ابرار است"
چه استدلال و برهانی بالاتر از همین تصاویر و مستندها و روایات کوتاه، که نشان دهد، کمک به لبنان و غزه یعنی عین شعار «هیهات من الذلة»
والسلام
اخیرا به اتفاق یکی از دوستان برای تماشای فلیم «طبقه حساس» بعد از سالها! به سینما رفتیم. فیلمی که در شبکههای اجتماعی و بسیاری از مجلات به اصطلاح زرد به شدت تبلیغات میشد. آخرین ساخته کمال تبریزی!
سالن سینما بر خلاف انتظارم و برخلاف سالهای قبل، بسیار خلوت به نظر میرسید.
داستان فیلم روایتی بود از فوت مادر یک خانواده که پانتهآ بهرام بازیگر این نقش بود و ماجراهای بعد از آن... شوهر این خانم، حاجی کمالی، که رضا عطاران بازیگر آن است، یک بازاری متعصب و یا به تعبیر بازیگران فیلم «غیرتی» است، طبقه دوم قبر زنش را میخرد تا بعد از فوت، خودش را آنجا دفن کنند، بعد از مراسم هفتم همسرش (که با خنده و شوخیهای بسیار زننده! که در قالب تمثیلهایی بود) همراه با دوستانش به چین سفر میکند و بعد از مراجعت به وطن متوجه میشود که طبقهی دوم قبر با کلاهبرداری، به شخص دیگری واگذار شده و از قضا آن شخص یک مرد است! و این میشود ماجرای طبقه حساث یک قبر!
قسمتهای زیادی از فیلم آکنده از شوخیهای جنسیای است که توسط عطاران و صداپیشگان مشهور سریال کلاه قرمزی انجام میشود.
آنچه در این میان مشخص است این است که کمال تبریزی به عنوان کارگردانی شناخته شده که حتی در کارهای کمدیاش نظیر مارمولک، نقدهای اجتماعی اساسی و گاهاً بسیار تند، در لایههای زیرین فیلمنامهاش وجود دارد. البته در این فیلم موضوعی با عنوان «غیرت و ناموس» چیزی است که دست مایه این کارگردان است و افراط در این زمینهها در وجود حاجی کمالی فیلم متجلی میشود!
کمالی ِطبقه حساس مدام در مورد موهای بیرون از روسری و مقنعه دخترش تذکر میدهد. ناموس را از اصول دین میداند! او به مامور اداره برق که در بالای تیربرق مشغول تعمیرات است شک دارد که خانه اش را دید میزند! داماد بیش از حد غیرتیاش -که تنها رسالتش در فیلم این است که حرفهای کمالی را بدون تأمل و اندیشه تائید کند- برای او محبوب تر است! این افراط تا جایی ادامه دارد که او توهّم خیانت همسر سابقاش با مردی که در طبقه دوم قبر دفن شده را در ذهن میپروراند و حتی به فکر انتقام از همسرِ مرد مذکور (بهاره رهنما) میافتد!
در تمام لحظات تماشای فیلم، این جمله در ذهنم تکرار میشد: «برای تخریب که موضوع کافیست از آن، بد دفاع کنیم!»
کارگردان در این فیلم از غیرت و ناموس بد دفاع کرد وعلناً غیرتمندی و ناموس را برابر حماقت قرار داد.
بازی رضا عطاران در این فیلم، ارزش دریافت سیمرغ بلورین را نداشت و یکسال زمان زیادی است برای نوشتن فیلمنامهای با چنین داستان سبک!
از کارگردانیهای دقیق کمال تبریزی در این فیلم خبری نبود، و شاید یکی از دلایلی که بیننده را به سینما کشاند همان بحث اکران خیریه فیلم بود که عواید حاصل از آن برای آزاد سازی دو محکوم در شرُف قصاص هزینه خواهد شد.